هر که میداند بگوید، من نمیدانم چه شد
مست بودم مست، پیراهن نمیدانم چه شد....
روبه روی خود نمیدیدم به جز آغوش دوست
در میان دشمنان، دشمن نمیدانم چه شد....
من نمیدانم چه میگویید، شاید بر تنم
از خجالت آب شد جوشن، نمیدانم چه شد
مرده بودم، بانگ هل من ناصرش اعجاز کرد
ناگهان برخواستم، مردن نمیدانم چه شد
(آقا سید حمیدرضا برقعی)
- ۰ نظر
- ۰۴ دی ۹۳ ، ۱۵:۴۴